بی آسمون
روزنوشت #1
تمام وجودم و تنها دلیل بودنم
سلام به کسی که ترسش از دست دادن من خل و چله
سلام به کسی که اگه اراده می کرد الان خونه پیش شوهرش نشسته بود نه الان که فکرش شده من روانی
فکر می کردم فقط خودم دیوانه ام.
الان که نگاه می کنم میبینم انگار تو هم دیوانه ای
شب نوشت #1
لعنت به این فاصله بینمون
خسته ام.....خسته تر از همیشه
وهم بودنت کنارم داره روانیم می کنه
میگن مرد گریه نمی کنه ولی من دارم از بغض نابود میشم
این روزا فقط یک آغوش می خواهم که توش گم بشم و گریه نکنم
بسه خدایابسه
من دیگه نمی تونم
از عشقش دارم آتیش می گیرم
کمک کن
نسبیت
من امشب نسبیت و دارم با تمام وجود حس می کنم.
فاصله جایی که خوابیدم با جایی که عشقم خوابیده فقط یه دیواره.
توی مفهوم عامیانه یه دیوار شاید اندازه اش خیلی کم باشه ولی امشب این دیوار برای من اندازه ی دیوار چین شده.
بعد پاییز باز هم دارد که پاییز می رسد
"سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت"
نیستی اما هوایت گه گداری می رسد
"سایه دولت همه ارزانی نو دولتان"
عاشقی هستم که با تو به گلستان می رسد
شاعر:م
حس تاریخ
توی برق چشات داری
شبیه دخترک های
رو قلیون های قاجاری
شکوه دوره مادی
غم تاراج تیموری
چقدر نزدیک نزدیکی
چقدر از دیگرون دوری
شبیه بوی بارون تو
غروب تخت جمشیدی
یه خورشیدی که از مغرب
به این ویرونه تابیدی
مرمت کن منو از نو
نزار خالی شم از رویا
نگاهم کن اگه حتی
تمومه این سفر فردا
هزار آتشکده توی
نگاهت غرق آتیشن
یه عالم یشم و مروارید
تو لبخندت یکی میشن
مثل تابیدن مهتاب
رو تاق ِ ، طاق بستانی
پر از نقش و نگاری تو
شبیه فرش ایرانی
میشه جام جمو حتی
تو دستای تو پیدا کرد
در هر معبدو میشه
با یک لبخند تو وا کرد
رضا یزدانی